جدول جو
جدول جو

معنی خرمن کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خرمن کردن
(بَ شِ کُ تَ)
ایجاد خرمن کردن. دسته های گندم را کنار هم چیدن و آماده برای خرمن کردن، تل کردن. توده کردن. کپه کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خرمن کردن
انباشتن توده کردن، توده کردن غله که هنوز آنرا نکوفته و از کاه جدا نکرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
خرمن کردن
انباشتن، توده کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرما کردن
تصویر غرما کردن
تقسیم کردن اموال بدهکار ورشکسته به وسیلۀ طلبکاران میان خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خروج کردن
تصویر خروج کردن
طغیان کردن، قیام کردن، یاغی شدن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ شِ / شُ مَ / مُ دَ)
نشاط کردن. شادی کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : و آن روز را تاریخ نوشته اند که کدام روز بود و کدام ماه و آن روز خرمی کنندو عید بزرگ باشد. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی)
لغت نامه دهخدا
(بَ شِ تَ)
استفاده از خرمن کردن. حاصل خرمن بدست آوردن. تخم از خرمن بدست آوردن. غله از خرمن بردن:
کنون وقت تخم است اگر پروری
گر امیدواری که خرمن بری.
سعدی (بوستان).
، در بین روستاییان ’خرمن بردن’ استفاده از خرمن کردن است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ دَ)
شاد کردن. خشنود و خوش کردن:
بیا تا که دل شاد و خرم کنیم
روان را بنخجیر بی غم کنیم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرده کردن
تصویر خرده کردن
پایمال کردن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمت کردن
تصویر مرمت کردن
ویناردن نو سازی کردن اصلاح کردن بنا و غیره تعمیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمر کردن
تصویر مرمر کردن
به مرمر افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
غلبه کردن گرما بر مزاج کسی: ... گرمیش کرده، علاقه نشان دادن مهر ورزیدن: میر با تو زخوی نیک بدل گرمی کرد گرچه رد سرما با میر نرفتی بسفر. (فرخی)، خشمگین شدن عصبانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمان کردن
تصویر فرمان کردن
اجرای فرمان کردن اطاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنم کردن
تصویر پرنم کردن
مرطوب کردن خیساندن، پراشک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
استفاده از ترمز برای کند کردن حرکت (اتومبیل و ماشین دیگر) یا متوقف ساختن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرسند کردن
تصویر خرسند کردن
اقناع کردن، شاد کردن، احساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرقه کردن
تصویر خرقه کردن
دریدن چاک زدن پاره کردن دریدن چاک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمن خرمن
تصویر خرمن خرمن
کنایه از زیادی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدمت کردن
تصویر خدمت کردن
کاری را برای کسی انجام دادن، تعظیم کردن کرنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب کردن
تصویر خراب کردن
ویران کردن مقابل آباد کردن، تباه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمان کردن
تصویر درمان کردن
مداوا کردن، معالجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برون کردن
تصویر برون کردن
بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمند کردن
تصویر ارمند کردن
ایمن کردن ایمن گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروج کردن
تصویر خروج کردن
بدشمنی برخاستن عصیان کردن طغیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمان کردن
تصویر فرمان کردن
((~. کَ دَ))
اطاعت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرما کردن
تصویر غرما کردن
((غُ رَ. کَ دَ))
تقسیم کردن طلبکاران مال بدهکار ور شکسته ای را به نسبت طلب بین خود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خدمت کردن
تصویر خدمت کردن
پیشکاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترمز کردن
تصویر ترمز کردن
Brake
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خراب کردن
تصویر خراب کردن
Bug, Deface, Dilapidate, Spoil
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خدمت کردن
تصویر خدمت کردن
Service, Serve
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درمان کردن
تصویر درمان کردن
Cure, Heal, Remedy, Treat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرید کردن
تصویر خرید کردن
Buy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
Snoring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترمز کردن
تصویر ترمز کردن
тормозить
دیکشنری فارسی به روسی